داستان زن صیغه ای
نوشته شده توسط : مصطفی

عجب حکایتی داره این زد زد آبای ، تا دیروز که عیالش رشت بود مصطفی مردی؟ زنده ای؟ چی کار میکنی؟ نه سر زدنی نه زنگی نه اس ام اسی هیچ خبری ازش نبود که نبود؟ اس ام اس هم که بهش میدادم جوابی در کارش نبود، ما هم که دیدیم اینجوریه گفتیم بذاریم خوش باشه مسیرمون رو ازش جدا کردیم تا اگه چیزی شد نگند فلانی بودش

 

حالا یه هفته دو هفته چند ماه بی خبری از اشکان گذشت تا دیدم  مثل دوران عزویش آماج زنگ ها و اس ام اساش شروع شده ، که چی ؟ عیال از چهار شنبه تا دو شنبه هفته دیگه تهرانه و من تنها، حالا انتظارش چیه؟ تمام وعده های غذایی و ساعات خواب و بیداری باید پیش من باشی، من کارم انزلیه هر روز باید پاشی بیایی محل کارم پیش من
خب منم از 5 شنبه تا شنبه هرچی کار و زندگی بود ول کردم و در محضرش بودم ولی یکشنبه که کار ضروری داشتم نبودم پیشش کلی شاکی که منتظر اقدامات تلافی جویانه من باش ، انتقام ازت میگیرم، من رو قال گذاشتی
بهش میگم حرف حسابت چیه؟ تا وقتی که عیال هست هیچ خبری از ما نمیگیری ولی وقتی که نیست دست از این کله کچل بر نمیداری؟
بر میگرده میگه مصطفی تو مثل زن صیغه ای من میمونی عیال نباشه از نسیه درمیایی میشی نقد
 

 





:: برچسب‌ها: زن صیغه ای , عیال , انزلی , مصطفی , اشکان ,
:: بازدید از این مطلب : 10990
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: